سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :4
کل بازدید :79343
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/11
5:22 ص

 

آسمان لحظه ای ساکت شد

در زمین غوغا به پاشد ..

باران از سوی زمین می بارید ،

سنگ ها ابر شده بودند !

و آدمیان ، سنگ !

خدا خندید

سنگ لرزید ..

آسمان و زمین یکی شدند ...

 


  
  

 

سفری در پیش است

سفری باید رفت

سفری طول و دراز

با تمام ثمرات

از همین سوی و دیار

به همین سوی و دیار..

تا که یک بار دگر

به خود آییم و خدا

به خدای ثمرات

 


  
  

 

شب ها که به تاریکی معروفند

از روشنی روز روشن ترند

وقتی غریبه ای پیدا می شود ؛

غریبه ای آشنا

و درسکوت شب غوغا می کند ،

و رسوا می شوند

 تمام آشنایان غریبه  !

 


  
  

 

گاهی تمام حرف ها بی نقطه اند

گاهی تمام نکته ها بی معنی اند

گاهی نمی دانی چه گاهی ست

گاهی فقط دلواپس دیروز هایی !

 

 


  
  

 

می نویسم تا ابد  سرمایه ام باش

با کلامی از جهان رایانه ام باش

از وصیت های خود همواره ام باش

بی تفاسیر غلط  کاشانه ام باش

 


93/10/4::: 4:33 ع
نظر()
  
  

 

من همان بذرم و این خاک بس است

ولی انگار که باران  نه بس است

من همان آدم و این نام بس است

ولی انگار که حوّا  نه بس است

 

 


 


  
  

 

 

انتها

 

در یکی از سال های دورِ دور
من شدم از جسم مادر هم به دور
پا نهادم من به دنیای دنی
گریه می کردم در آن اول بسی
گرچه بودم کودکی با اشتیاق
نوجوانی های من کنج اتاق
 

در جوانی من کمی عاقل شدم
در پی جبران مافاتم شدم
یک زمانی عاشقی هم کرده ام
لیکن از جور وجفایش خسته ام
در پی علم و عمل هم گشته ام
من کمی هم این زبان  را بسته ام
 

از پدر صبر و تحمّل دیده ام
مهر و خوش خلقی  ز مادر دیده ام
از خدایم مهربانی دیده ام
از خودم یک بیست سؤالی دیده ام
من نمی دانم چه آمد بر سرم
من ولی از روی خود شرمنده ام
 

من که از شکر خدا جا مانده ام
لیکن از لطف خدا شرمنده ام
من که می دانم گذشته ماضی ام
من نمی دانم می آید پیری ام
ای خدا هرگز نیاید پیری ام
من اگر تکراری ام در پیری ام




  
  
<   <<   11   12   13   14   15