داستان تو را بارها شنیده ام
تکرارش نکن !
خسته ام از تکرار ،
از تکرار تو
وشب و روز ..
نگاه کن به ستاره ای که دیگر نمی درخشد
و کتابی که دیگر خوانده نمی شود ؛
شاید کمی عوض شدی ..
تحول ؛
تحولی نه عظیم
بلکه حقیر
فقط به اندازه یک نشانه لازم دارم !
کمی مرگ
و کمی خدا می خواهم ،
و نشانه ای مجدد برای زندگی ..
من درآیات خدا گم شدم !
کسی مرا حفظ نمی کند
و از رو هم نمی خواند ..
ولی بدبختانه شنیدم
دفتر مرگ به پایان رسید
ومعلم زندگی بازگشت ..
اما می گویند عزادار است
فرزند خود را از دست داده
و بدون قلم می نویسد !
سلام بر شهر عشق و مدینه ی ایران
سلام بر غریب خراسان و رضای ایران
دوازدهم دی ؛ سالروز شمسی ولادت علی بن موسی الرضا بر همگان مبارک ...
دلم کوه و بلندایش نمی خواهد
و این دشت و چمنزارش نمی خواهد !
دلم باران همی خواهد
که بر خشکی همی بارد
و دریای کهنسالی به بار آرد ...
و من با شور و شوق کودکانه
که گویند احمقانه !
برای حرف های خود سرانه
به یاد خاطرات بی ترانه
و آن معشوق های بی نهایه
به هر نحوی و حتی بی بهانه
به دامانش بیفتم همچو باران
بخوانم فصل های بی بهاران
نویسم دردهای بی شماران
به خط عشق ،
همچون بی سوادان !
...
در آغوشش بگیرم تا زمان هست ..
و وقتی گفتمش با آه و نالان
که من هم خسته ام از دست یاران ،
مرا با خود برد تا عمق جانش
که حتی رهگذرها هم نبینند !
فقط آن ماهیان عمق دریا ،
برایم قبری ازپولک بسازند
و نامم را به دریاها سپارند .....
حَ ک شده اسمت رو دلم
م حاله از یادم بری !
ی ه شب میای تو خواب من ؟
د لم برات یه ذره شد
ه مش می گم فردا می آد
ع ین سحر عین طلوع!
م حبتت حروم نشد،
و لی همش جدایی بود
ح سادتِ هر کی که بود
س یاه بشه روز و شبش!
ی ه روز بدون تو نشد
ن می دونم چه جور بگم
ی ه بار دیگه دوسِت دارم
...
...
تقدیم به دوستم حمیده؛
پیشترها نوشته بودم ...
گاهی خداوند جهان در انتظار است
اما سجود تو برای افتخار است
گاهی به مشهد می روی بهر زیارت
اما نداری از خداوندت رضایت
گاهی به دنبال رضا در مشهدی
اما رضا در آستان خانه ات
گاهی که همسایه ت بخواهد نان
اما نپرسیدی تو حال ساده اش
گاهی به دنبال خدا در آسمانی
اما خدا روی زمین در آستانت
گاهی فقیری پشت در اَلْحمد دارد
اما تو با " اوفی " فقط اَلْعفو داری
گاهی فقط در مشهدی بهر زیارت
اما مریضی در کنارت بی عیادت
گاهی خداوند جهان در انتظار است
اما نماز تو برای اعتبار است
گاهی شهنشاه خراسان پر زوار است
اما پدر و مادرت چشم انتظار است
گاهی نمی دانی رضا راضی نبود
اما تو با باری به مشهد رفته ای
گاهی تمام بار تو حق خداست
اما تو می دانی و می خواهی دگر
گاهی تمام بار تو حق کسی ست
اما فقط خود را به منگی می زنی
گاهی خداوند جهان در انتظار است
اما دعای تو برای اقتدار است
گاهی به مشهد می روی بهر زیارت
اما فقط با سور و سات کردی سیاحت
گاهی به دیدار رضا تو رفته ای
اما زفرزندش بسی غافل شدی
گاهی به مشهد رفته ای بهر زیارت
اما فقط بودی تو دنبال سیادت ..
....
زمان همیشه مهیاست
ولی مکان پیدا نمی کنم
برای گریستن ،
برای خلوت کردن
و فریاد زدن ..
اگر هم مکان پیدا شود
زمان خرابش می کند ..
دلتنگم و کم حوصله !
مثل همیشه دلم حرم می خواهد
حرم و نسرین را
آرامش نگاه او
و سکوت پر از کلامش را
و خودش را دوست دارم ..
..
تو با نامش شروع کردی ولی من
به یادش بوده ام تا جای آخر
نبردم بهترین نام خداوند
ولی از تو گرفتم یاد آن را
تو ای ظاهر پرست ساده انگار
نمی بخشم تو را من بعد از این بار
اول ، ابهّت تو مرا گرفت و بعد
خوی و روی و گفت و گوی تو
اما چه زود همانجا عوض شدی !
حالت مرا تو دیدی و خودپسند شدی
آری سؤال آخر همه چیز را خراب کرد
محبّت ، نیامده را زود تمام کرد ..
...
تمام ابهّت تو فروریخت نزد من
غیر از این دیگر از خدا چه می خواهم ..
تو اگر خوب نبودی
من که منتظر نبودم
تو اگر سایه نداشتی
من که سرمایه نداشتم
خودتم اینو می دونی
به هوات هنوز نمردم
به خدا زنده ترم من
اگه دستامو بگیری..
راس راسی بگیری اما
یه دفه تنهام نزاری
اگه هم نگیری بازم
می گم انگاری گرفتی
آخه تو اینقدر بزرگی
که نیاز به من نداری
ولی من از بس کوچیکم
هی بزرگیتو می بینم
دلمم می خواد بدونی
امروزی هواتو کردم..
من نمی گم که همیشه
پا به پات بودم و هستم
ولی امروزو که هستم
همین امروز ببین تو
بعد نگی که من نبودم
حتی یک لحظه به یادت
به خدا بگو که من هم
یه روزی بودم به یادت..
من فدای تو وغم هات
می دونم من کسی نیستم
ولی نوکرت که هستم
لا اقل همین یه روزو..
داش یادم می رف بگم
انگاری درستش اینه :
امروزی هوامو کردی
ممنونم که یادم هستی
می دونم همیشه هستی
ولی چشمام که ضعیفن
همه چیزو بد می بینن
انگاری که نا امیدم..
آره چشمام بد می بینن
ولی دستامو بگیری
می تونم رد بشم این بار
از خیابونی که اینجاست
تو ببخش که گله دارم
آخه من رفیق ندارم
و فقط همین یه روزو
می دونم کنارت هستم
من که لایق نبودم
حتی یه بار صدات کنم
می دونم تو اومدی
اومدی کنار من..
من فدات که اومدی
من که لایق نبودم
حتی یه بار صدات کنم
آخه عرضه ندارم
همتمم خیلی کمه
خدا خودش کمک کنه
به من و به مثل من
که نه کمن نه زیادن
ولی حد وسطو پر می کنن !