سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :4
کل بازدید :79342
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/11
5:22 ص

 

خون دل که می گویند همین است ، فقط از زخم زبان بر می آید  و رنگ آن خون از روی زبان های شما با آب دهانتان هم پاک نخواهد شد ، هرگز !

و فقط چشمان بی گناه است که می تواند تفاوت زبان شما را از زبان دیگران تشخیص دهد

..

دلی خون شد و پس ازآن  چشمی در خلوت خویش ، اشکبار  . چه احمق هستید شما ! و نمی دانید . خطای چشمانتان را با زبان خودتان  گزارش می دهید !  اما حق را به شما می دهند چون احمق تر از شما هستند ..

و هیچ کس غیر از خدا و دوستانم نمی داند من چه می گویم !

 


  
  

دل بسته ام به ستاره ای دنباله دار

و به ماه شب چهارده نه !

دل داده ام به کلامی از کوی طور

و به سفسطه های مردم نه !

خسته بودم شبی از مرثیه های طولانی

وشنیدم کسی می گفت :

خلاصه می شود نماز شب به سلامی ،

سلام بر تو یا حسین .

از این نکته دانستم

راوی اش سلمانی ست !

 

شبی به شوق خلاصه ای بلند شدم

ولی این خلاصه چقدر طولانی ست !

هفتاد و دو بار خم شدن می خواست

هزار بار مردن

هزار بار زنده شدن

و جان دادن می خواست .

سلمان سه بار توحید می خواند

ولی صد و چهارده سوره را خلاصه می کرد

و می توانست ..

تو اصل نماز شبی یا حسین

خلاصه ات طولانی ست !

من نمی توانم

من نه سلمانم

نا مسلمانم !

من فقط می شنوم دردهای همسایه را

و می گذرم

از فلسطین

افغان

و عراق می گذرم

و می گویم مشکل آن هاست

من کجا سلمانم !

من نامسلمانم ...




93/10/5::: 1:58 ع
نظر()
  
  

آسمان جمعه ها

 
 
شنیدی اهل دل ، ایام هفته

چه خوش نامند و والا نزد بالا

که باشد شنبه اش بر نام احمد

همان که رحمتش لِلعالمین است

زیکشنبه بیاید نور مولا

که تا آخر، امیر المؤمنین است

 

بُوَد نام دو سرور بر دوشنبه

یکی مولا حسن آن دیگری عشق

تبرک شد سه شنبه بر سه مولا

یکی مولای سجاده ، علی بود

یکی دیگر  محمد ، اِبنِ سجاد

یکی هم صادق آل محمد

 

و روشن شد هوای چهارشنبه

ز انوار شموس چهارگانه

یکی شان هست موسی ، اِبنِ جعفر

یکی شان هم علی فرزند موسی

یکی دیگر جواد اِبن الرضا هست

یکی هم هادی آل محمد ..

 

پنجشنبه را هم  یک صفایی داده است

یاد آن مولا امام عسکری

جمعه اما رنگ و بوی دیگریست

رنگ و بوی غیبت دیرینه ایست

 

آسمان جمعه ها روشن تر است

در زمین ، زهرای اطهر آمدَ ست

تا که با چشمان تر یادش کند

آن که در این سرزمین بی یاور است

من نمی دانم ، خدایا مهدی است

آن که در این سرزمین بی یاور است ..

وای بر ما زان که ما هم مجرمیم

چون که در این سرزمین ، ما بوده ایم




 


  
  

تو را دیدم ولی نشناختم من
نمی دانم چرا تغییر کردی

من از این تازگی های  تو مُردم
چرا اینگونه تو  تغییر کردی

نمی دانم شدی بد یا که بهتر 
فقط می دانم اینگونه  مَلالم

 
صدای پای تو تغییر کرده
شنیدم کار تو تغییر کرده

نمی دانم ولی باور نکردم
غرور تو کمی تغییر کرده

به دنبالت  بسی کم تر بگردم
از این پس  سایه ات تغییر کرده

بسی از بار احساس تو افتاد
ز دوشم  بعد از این تغییر هایت

نمی دانم ولی باورنکردم 
تو عشقت از دلم بیرون نمی رفت


  
  

 

درس های بی کتابم داده ای

با سلامی امتحانم کرده ای

از محبت سیر سیرم کرده ای

با خودت هم اختیارم کرده ای

 


  
  

چای تلخ روضه را نوشید و رفت

او شفایش را گرفت و زود رفت

من نمی دانم چه حالی داشتم

من فقط  در دل  سوالی  داشتم

او جوابم را نمی داد و فقط

با سکوتی  ساکتم می کرد و بس

اهل روضه  یک به یک پر می زدند

من ولی آتش به جانم می زدند 

من  همانجا مانده بودم  بیشتر

تا که صاحب خانه دیدم بیشتر

سوی من آمد که پاسخ بشنود

من جوابش را نگفتم بشنود

 

من فقط خود را به بی حالی زدم

او که می آمد به بیماری زدم

او بگفتا اهل خانه می رسند

کم کم از این در به داخل می رسند

گفتمش حالم خراب است و فقط

یک  عدد چاییِ دیگر می خَرم

او بگفتا حرف خود را پس بگیر

گفتمش چایی بیاور زودتر

او که رفت در دل سوالم قاب شد

او که می آمد  سوالم  خاک شد

من که خوردم چاییِ دیگر فقط

گفتمش حالم دگر کردی فقط


  
  

 

اون که فقط با یک نگاه ،

همه وجودش تو شدی ..

یه شب  که خواست خیال کنه کنارشی ،

 زنده نموند !

اون شبو تا صبح ابد

تو رختخواب نشسته بود ..

اونی که خالی از تو بود

همه وجودش از تو بود

بود ونبودش از تو بود

فقط خودش نوشته بود ..

طفلی از اون دسته نبود

که اسمتو هدر بده

فقط یه بار یواشکی

نوشته بود دوسِت داره



 


  
  

 

 

مادرم ای نازنین همواره ام باش

یک دعا کن تا ابد آینده ام باش

پدرم ای بهترین ، شاهیارم باش

یک نظر کن سوی من آرامشم باش

 


  
  

 

 

گاه بی گاه زخود می پرسم

من همانم که تو گفتی خوبم

تو  به من علم حصولی داری

من به خود علم حضوری دارم

من به خود آگاه تر از همه ام

من نه آنم که تو گفتی خوبم 

 


  
  


تو و این ظاهر

به که دل بستی

زسرت رفته

به کجا مستی

سر زلف خود

به حرم بستی

زرمق رفتی

به سما رفتی

اگر از مایی

به کجا رفتی

به زمین برگرد

به خدا وصلی

 


  
  
<   <<   11   12   13   14   15      >