عین گیره رو طنابم
مثل آدم رو زمینم
عین برگی رو درختم
مثل سنگی روی قبرم
عین بارون توی ابرم
مثل اشکی توی چشمم
عین آینه روی دیوار
مثل سنگی روی سنگم
همه حرفامو نگفتم
مثل بغضی توی حلقم
دلم از کسی گرفته
مثل آهی توی دردم
که فقط خدا می دونه
مثل شخصی رو به مرگم ...
خطا پشت خطا چیزی را ثابت نمی کند جز جهالت
و خطای تکراری چیزی را ثابت نمی کند جز حماقت ...
انسان ها از آنچه در ظاهر می بینید گرگ ترند و به شما نزدیک تر ..
مواظب باشید شما را ندرند !
" همیشه آن چیزی که فکر می کنی نیست " جمله ی همیشگی اش بود
اما حالا باید به خودش گفت :
" همیشه آن چیزی که فکر می کنی نیست "
آن قدر زود فکر کرد و تصمیم گرفت
که حتی نخواست تصمیم مرا عوض کند !
اصلا انگار تصمیم خودش بود
اما به پای من نوشته شد ! ..
/ با این حال تصمیم درستی گرفته ایم
واز درست ، نباید ناراحت شد ...
نور چشمان منی
گنبد زیبای رضا
تو به جای آفتابی
توی شهر مشهدی
شب و روز نداره اونجا
همه وقت آفتابیه
سایه بونم نمی خواد
خود گنبد سایه بونه
خوش به حال مردمش
آفتابش نمی سوزونه ...
سپید قلب تو
یاد می کند مرا !
درد می کشم هنوز
روزها گذشته است
ضمانتم نکرد
آدم نبوده ام
صبر هم نکرده ام !
دوباره آمدم
رفتم زخاطرت
این زهر دیده است
لیاقت نبوده ام
سیاه شد دلم
از روی اختیار
دیگر چه گویمت
آفتاب چشم من
تو را ندیده ام
یک بار کافی است
نقطه ها شاهدند ...
شب های قدر
مثل شب های امتحان می ماند
تا صبح بیدارم و می خوانم ...
امتحان سختی دارم ،
شهریور هم دوباره امتحان نمی گیرند
اگر قبول نشوم تا سال دیگر باید صبر کنم !
چراغ هدایتم را کسی از من گرفت
کسی که سر راهم را گرفت ..
من عجله دارم ، بگذار بدون چراغ بیا یم !
تنها و بی چراغ ، اما با دلی پر آمدم
دلی پر از شکستنی ها ،
اگر راهم ندهی همه اش می شکند
و خورده شیشه هایش جانم را می ستاند
آن وقت نگویی چرا خودکشی کردی !
در گاه پر از رحمانیت و مغرفتت را دیدم ،
مرا به آنجا راه بده !
مرا به درگاه پر از عجایبت راه بده !
مرا به درگاه الله اکبرت راه بده !
بیچاره تر از آنم که عارفانه بیایم
مرا بدون عرفان راه بده!
اگر من تو را نمی شناسم ، اما تو خوب مرا می شناسی
پس غریبه نیستم ، مرا راه بده !
جانا دل من تنگ است
از رقص به آهنگ است
من سوی تو می آیم
این دیده به آونگ است
هر دم که شوی پیدا
بیرون نشوم ننگ است
این سر برود دیگر
در خانه شوم منگ است
من را چه به آن حرف است
این دل مگر از سنگ است!
در بی خبری نالم
هر خاطره چون زنگ است
من از تو نفَس دارم
این فاصله چون مرگ است