سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :4
کل بازدید :79362
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/11
3:35 ع

چای تلخ روضه را نوشید و رفت

او شفایش را گرفت و زود رفت

من نمی دانم چه حالی داشتم

من فقط  در دل  سوالی  داشتم

او جوابم را نمی داد و فقط

با سکوتی  ساکتم می کرد و بس

اهل روضه  یک به یک پر می زدند

من ولی آتش به جانم می زدند 

من  همانجا مانده بودم  بیشتر

تا که صاحب خانه دیدم بیشتر

سوی من آمد که پاسخ بشنود

من جوابش را نگفتم بشنود

 

من فقط خود را به بی حالی زدم

او که می آمد به بیماری زدم

او بگفتا اهل خانه می رسند

کم کم از این در به داخل می رسند

گفتمش حالم خراب است و فقط

یک  عدد چاییِ دیگر می خَرم

او بگفتا حرف خود را پس بگیر

گفتمش چایی بیاور زودتر

او که رفت در دل سوالم قاب شد

او که می آمد  سوالم  خاک شد

من که خوردم چاییِ دیگر فقط

گفتمش حالم دگر کردی فقط